گلدونه خونه ماگلدونه خونه ما، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 11 روز سن داره

مــــــــــــادرانـــــــــــــــــــه

دلبرانه

1394/11/15 13:43
نویسنده : گلی جون
95 بازدید
اشتراک گذاری

دو ماه چه زود گذشت انسان همیشه منتظر زمان خاصیه که فرا برسه و اون زمان براش مهمه ولی غافل از اینکه همین روزهایی که داره می گذره زندگیشه و زمان خاص.

عزیزتراز جانمان دلبری می کند چه شیرین زبانی ها که نمی کند خدا می داند.

ابتدا سر سفره صبحانه می نشیند روبروی ما کمی که می گذرد جایش را عوض می کند و میاید بغل دستمان می نشیند و رو به پدرش می گوید من با مامان دوستم دوست تو نیستم... می داند که این حرف حسادت شیرین پدرش را به دنبال دارد  در ادامه حرف زدنش می گوید ولی تو را دوست دارم.

با او گاهی شوخی می نماییم می گوییم می خای از این بالا بپری پایین به صدای کشیده ای می گوید نه اونوقت تو دیگه دختر ندار، می خای دختر از کجا بیاری و ما می خندیم.

گاهی بدون هیچ مقدمه ای میاید می گوید مامان میخام بغلت بخوابم سرش را رو دستهایم می گذارد و چشمهایش را ارام می بندد ناگاه گردنم را بغل می کند یک سمت گونه ام را می بوسد و سریع سمت بعد را می بوسد و می گوید من تو را خیلی خیلی دوست دارم.

ما هم می گوییم منم تو رو خیلی دوست دارم. و او لبخند می زند

این لحظه بهترین لحظه ایی هست که یه مادر می تونه داشته باشه.

خدا رو دو صد چندان شکر. کودکم همیشه مهربان بمان

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)