تجربانه
از ابتدای تولد آدمی نوزاد در حال تجربه است و تو هم به عنوان یکی از این افراد چیزهای خوب و بد زیادی رو تجربه کردی.
تجربیاتت برات حکم یه اذوقه و کوله باری از خاطرات هستش این اواخر مدام بهمون می گفتی قورباغه ببینم و ببینم از نزدیک چه جوریه خلاصه مادم وقتی یه بار میره به باغمون برات یه غورباقه کوچولو می گیره و میاره تو شیشه برات نگه می داره تا تو ببینی وقتی فهمیدی مامانا قورباغه گرفته صبح تا شب خواب به چشات نیومد و دل تو دلت نبود که بری ببینیش خلاصه دیدیش و تمام زوایا و جوانحش رو بررسی می کردی از دستها و چشمهاش و زیر گلوش که پر باد می کرد و همه و همه رو از پشت شیشه دیدی.
تا اینکه رفتی سراغ turtule این turtule کردنات و شوق و ذوق دیدنش همیشه باهات بود و بازم مادرم تونست از باغمون یه لاکپشت کوچیک برات پیدا کنه چقدر دیروز باهاش بازی می کردی و چقدر لاکپشته زبل بود اصلا آروم راه نمی رفت هههههه همش از این طرف می رفت اونطرف انگار می دوید . خوشحالم که با دیدن طبیعت و موجود طبیعت به دانشت افزوده بشه و درک کنی.
همه این کوله بار ارزشمند رو باخودت همیشه همراه کن و تو وقتش به نحو درستی ازشون استفاده کن عزیز دردونه من.
این اواخر هم همش میگی من پرنسسم.
منم می گم پرنسس سرزمین زندگانی من بدرخش و شکوفا شو.