گلدونه خونه ماگلدونه خونه ما، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 11 روز سن داره

مــــــــــــادرانـــــــــــــــــــه

احساس حضور

1391/6/4 17:09
نویسنده : گلی جون
204 بازدید
اشتراک گذاری

سه ماهی بود که در اقدام و انتظار بودم....

ماه شعبان فرا رسید ماهی که سالگرد قمری ازدواج من و آقای همسر بود...

این ماه یه جورایی حس می کردم تو هستی یکی هست و داره بهم می گه بابا من دارم میام....

13 شعبان زمانی بود که حضور پر رنگت را در کیت آزمایش خانگی حس کردم...

دلم لرزید... دستم لرزید.. هم خوشحال بودم و هم اضطراب و ترس منو داشت خفه می کرد...

به آقای همسر گفتم...

چیزی نگفت.... تو چشمهاش هم شادی می دیدم که نمی خواست ابراز کنه و هم نگرانی....

نگرانی اتفاقهای بد گذشته...

نمی د انم چطور ؟؟ ولی فورا لباس پوشیدم به آزمایشگاه رفتم و از مسئول خواستم که جواب رو زودتر بهم بگه تا زود داروهامو شروع کنم و خوشبختانه قبول کرد..

ساعت 12 ظهر: جواب حاضر شد دستهام بیشتر می لرزید

به کلینیک زنگ زدم و با ترس و لرز جواب رو خوندم

گفت داروهارو شروع کنم...

و این شروع ماجراهای من و تو و آقای پدر شد.........

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)