گلدونه خونه ماگلدونه خونه ما، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 12 روز سن داره

مــــــــــــادرانـــــــــــــــــــه

سه ماه لذت مادری

1392/4/15 18:20
نویسنده : گلی جون
151 بازدید
اشتراک گذاری

سه ماه گذشت و چقدر زود گذشت... چقدر با هم کلنجار رفتیم و چقدر غصه خوردیم تا با هم بیشتر خو بگیریم و آشنا بشیم.. در این مدت بعد از تعطیلات عید سریع دانشگاه رفتم و بعد از اون امتحانات زود هنگام شروع شد که منو تو کمتر با هم بودن رو تجربه کردیم...

ولی به هر حال سه ماه مادری چقدر سخت و شیرین بود... کودکی که همش چشمش به دنبال حرکات و صدای تو باشه و فقط و فقط برای بوی نفس تو خنده کنه...

خدا رو شاکرم که همچون گلی مثل تو رو برایم فرستاد تا کلبه ما معطر از حضور تو بشه .. دیگه زمان از دستم در می ره نمی فهمم کی روز شد کی شب شد؟؟ دیگه روزها خسته کننده نیست هر روز تو بزرگ و بزرگتر می شی و تلاشت برای شناخت دنیای اطرافت بیشتر .. هر روز شیرین تر و کنجکاوتر می شی..

روی شونه هایم می خوابی و من بوی گل یاس رو ازت استشمام می کنم با سختی زیاد می خوابونمت ولی وقتی می خوابی و توی آغوشم هستی دلم نمی خواد بذارمت زمین... گردنت رو می بویم و می بوسمت ناچارم که تو را در جایت بگذارم... چقدر زیبا می خوابی چقدر آرام هستی .... چقدر معصومی... چقدر دلم می خواست مثل تو دوباره این دوران رو تجربه کنم....

چیزی از این دوران به یادت نخواهد ماند ولی بدان که وجودت برایم عشق و محبت است.. تحمل گریه هایت را ندارم....

تو هم بدون من نمی مانی.. روزهایی که برای امتحان به دانشگاه می رفتم و ناچار بودم تو را به دستهای پرتجربه و مهربان مادرم بسپارم چقدر برایم سخت بود .. در آن روزها بعد از خروج من از خانه متوجه عدم حضورم می شدی و شروع به گریه های دلخراش می کردی و شیر نمی خوردی...

دختر عزیزم می دانم این دوران برایت سخت می گذرد ولی تحمل کن.. روزی دنیا به ما می خند... من این راه را برای شادی بیشتر تو طی می کنم به شرطی که تو هم همراهم باشی....

دوستت دارم ای جانان من

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)