گلدونه خونه ماگلدونه خونه ما، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 11 روز سن داره

مــــــــــــادرانـــــــــــــــــــه

اولین پیتزای بیرون

1393/1/30 11:30
نویسنده : گلی جون
148 بازدید
اشتراک گذاری

 شکر خدا بالاخره دخترکم به یکسالگی رسید و الان همه ی غذاها براش مجاز شدند و ما هم دیشب در یه حرکتی که اولش یکم اعصاب خوردی داشت بعد خوش گذرونی برای اولین بار دخملی رو بردیم پیتزا پیتزا . دخترم شاد بود البته یکم غریبی می کرد ولی اون که به زور دو لقمه غذا دهنش می ذاشتیم دیشب ماشالله خوب خورد.. سالاد ماکارونی و گوجه و پیتزا که وقتی پیتزا رو دید بقیه رو ول کرد و با دستاش نشون می داد که بهش پیتزا بدیم البته داغ بود و با وجود کم طاقتی دختری مجبور شدم چند تکه ای بهش بدم اونم همش می گفت بوووووووو و ما می خندیدم ولی در همان حال هم باز هم می خواست. در آخر هم شبانه توی کوچه همان جا قدم زدیم و دخملی با صدای بلند حرف می زد و می دوید و شاد بود...

تصمیم گرفتیم حداقل ماهی یه بار شما رو ببریم بیرون غذا بخوری تا به بیرون و در کنار بقیه مردم زندگی کردن عادت کنی.

دیگه حسابی شیطون شدی لج بازی می کنی گاهی خودتو می زنی و گاهی داد می زنی که مثلابه خواسته هات برسی ولی من زیاد به این کارهای زشتت جواب مثبت نمی دم و خودت بالاخره دست می کشی. وقتی که خراب کاری می کنی و روی لبم آروم می زنی که من چیزی بهت نگم و دعوات نکنم . منم که می خوام بهت یکم نصیحت کنم سرتو اینور اونو می چرخونی که مثلا من هواسم به شما نیست... خلاصه کلکی شدی برا خودت خنده

از مبل و تخت و هرچی که واسه بالا رفتنه بالامی ری و می خندی. پشتی ها رو می اندازی روشون بالا می ری و دوباره با خنده پایین می آی و همین کار رو بارها انجام می دی.

لپ تاپ رو بلدی خاموش و روشن کنی و وقتی روشن باشه دست از سرش بر نمی داری تا آهنگهای زبانت رو برات می ذارم کلی شاد میشی. دلت می خواد شارژر لپ تاپ و موبایل رو خودت وصل کنی تلاش می کنی ولی هنوز موفق نشدی .. منتظرم که کی کشف می کنی که درست شارژر رو توی پورتش می ذاریچشمک

تازه یادگرفتی که خودت با دستمال کاغذی لبهاتو پاک می کنی بعدش ریز ریزشون می کنی و با دستمال سفره رو هم مثلا برام تمیز می کنی

وقتی با وجود بیدار بودنت به پایان نامه ام نمی رسم سوار سه چرخه ات می کنم و می ریم همین دور و ورا می چرخیم وتو هم با پرنده ها و گربه ها عشق می کنی و دنبال گربه ها می دوی.. به خاطر همین هفته ای چند روز می رم خونه مامانا تا تو رو نگه داره و منم بلکه چند خط بنویسمابرو

دوست دارم دخترم می دونم گاهی برات کوتاهی می کنم گاهی زود عصبانی میشم ولی از خدا می خوام که یکم صبر و حوصله و البته وقت بیشتری بهم بده و فشار درسهام هم یکم کم بشه تا به تو نازنینم بیشتر برسم.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)