محبت دخترانه
خواب بعد از ظهر:
هنوز زیاد نخوابیده بیدار می شی قبل از اینکه کامل بیدار شی کنارت می خوابم و تظاهر می کنم که خوابیدم در حالی که با چشمانی نیمه بسته نگاهت می کننم تا که شاید کمی بیشتر بخوابی. من را می بینی و کمی چشمانت را روی هم می گذاری ولی انگار خوابت نمی آید. کنارم میایی لبهانت را روی لبهایم می گذاری و می گویی "مامممممم". توجهی نمی کنم تا بیشتر از عشقت سرمست شوم. سرت را روی صورتم می گذاری تا شاید اینگونه بیدار شوم ولی انگار سودی نداشت. دوباره سرت را روی سینه و شکمم می گذاری و باز مادر بیدار نشد . در حالی که جلوی خنده ام را گرفتم ناگهان چشمت به سنجاق سرهایت می افتد که گوشه ای قرار دارد. آنها را بر می داری و سعی می کنی که روی موهایت که جلوی چشمانت را گرفته بزنی ولی موفق نمی شوی. سنجاقها را برای من میاوری و من که هنوز خودم را به خواب زده ام توجه ای نمی کنم آنها را روی صورتم می گذاری و دوباره مرا می بوسی............
این گوشه ای از محبت خالصانه فرشته کوچک من بود. محبتی که امیدوارم هیچگاه برایم عادی و تکراری نباشد.
به چشم گاهی آیس یا آیز می گویی
عکس: عسک
عزیزم: ع زیییییییییییییییی ج
و دیروز که ناخوداگاه کنارم آمدی درحالی که مشغول نوشتم پایان نامه ام بودم به لپ تاپ دست می زدی و من گفتم عزیزم من دارم مشق می نویسم ... و تو شروع به تکرار مش مش کردی
دخترکم دوستت دارم و وقتی برایم می خندی برق عشق را از چشمان زیبایت می بینم.