گلدونه خونه ماگلدونه خونه ما، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 12 روز سن داره

مــــــــــــادرانـــــــــــــــــــه

چالش دوم

1393/10/3 22:00
نویسنده : گلی جون
142 بازدید
اشتراک گذاری

همیشه از شیر گرفتن برگ گلم برام کابوس بود و البته همچین هم این پروسه راحت ومثل آب خوردن نبود!

 

چه شبها و روزهایی که برای شیر خوردن گریه می کردی و خوابت می برد و حتی نوازشها و حواس پرت کردنهای من برات کارساز نبود. از اوخر شهریور شروع کردم که وعده های شیر خوردنت رو کم کنم چه بسا که اصلا لب به غذا نمی زدی و مدام هر چند دقیقه برای ته بندی میومدی سراغ اولین و ساده ترین وعده ممکن و اون هم شیر من بود.

 

خلاصه هفته های زیادی گذشت و وعده ات به یک وعده موقع خواب شب رسید.

با چه تلاشهای مستمر و سختی تونستم  بعد از ظهرها بدون شیر بخوابونمت. هر چه که بود و نبود الان یک هفته است دیگه شیر شبت قطع شده و البته الان خوابیدنت به روش دیگه ای هست و اون هم گرفتن می می جان. اونهم برا خودش یه چالش دیگه به حساب میاد که در برنامه زمان بندی دیگه قرار داره.

دلم برای شیر خوردنات تنگ شده، دلم برای لبخندهای شیرینت که موقع شیر دادن می کردی و شیر از کناره لبهای خوشگلت چکه می کرد تنگ شده، دلم برای ابراز خواستنت برا شیر تنگ شده چه طور سرت رو یکم کج می کردی و ازم شیر طلب می کردی.

دلم برای خوابیدنهات تو بغلم تنگ شده، دلم برای بوی شیر زیر گردنت تنگ شده وقتی که می بوییدمت وقتی می خوابیدی بوی شیر می دادی. دلم برای خیلی چیزها تنگ شده

ولی خوب این هم مرحله از مرحله های زندگیه باید سپری بشه وگرنه دنیا نمی گذره.

امید دارم که دختر عاقل و بالغی بشی و مایه افتخار خانواده ات باشی.

از صحبتهای شیرینت هرچی بگم کم گفتم که یه حرفهایی می زنی که آدم خنده اش می گیره. دیروز که رفتیم برات بافت و پیراهن بخریم وقتی که لباس رو پرو کردی به همون نگاه کردی و می گفتی " نه خوب نیست نخام" یه جوری چمهاتو تنگ و کوچولو می کردی که ادم از حرفهات خنده اش می گرفت. یه بادکنک جری هم برات خریدیم که عاشقشی شبها می خوای بخوابی می بریش تو اتاقت و روزها میاریش تو هال. علاقه زیادی بهش داری که بعضی اوقات بابا باهات شوخی می کنه میگه بادکنکت رو بندازمت بیرون که یه اشکی ازت در میاد که دل آدم ریش میشه.

اما روی دوم سکه تو:

همیشه که کارهای خوب نمی کنی! البته دختر خوبی هستی.

چند وقته که اگه برا چند روز بریم خونه مامانا یا عزیز دیگه کاملا از این رو به اون رو میشی و ما با دختری روبرو میشیم که اصلا تو خونه چنین رفتارهایی نداره. خواب و غذات که کلا به هم میریزه و این منو خیلی کلافه می کنه. تصمیم گرفتیم فعلا مهمونی چند روزه نریم تا تو یکم حرف گوش کن تر در مورد تایم خوابت بشی. یعنی وقتی مهمونی هستی انتظار داری تا زمانی که دیگران حتی تا 1 صبح هم بیدارن تو هم بیدار باشی و صبح هم خروس خون برپا می زنی.

این کارت منو درمانده کرده و درحال تحلیلم چه کنم؟

پسندها (1)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)