دکترانه
وقتی که مادر یکم حالش بد می شود..
صبح مشغول جارو کشیدن یم شوم تو هم شادمانه از این طرف به آن طرف می دوی. مبلها را به کنار می کشم تا پشتش را جارو کنم ازاین فرصت استفاده می کنی و پشت مبلها با من قایم باشک بازی می کنی و می گویی: دای موشه سلام! سلام موشه!!
قطعه دیگری از جارو برقی بر می داری و با آن بازی می کنی و من هم همچنان در حال کار.
تو: مامان اینجا رو تمیز کن اینجا خیلی کثیفه ها!! تمیز کن مورچه میاد spider میاد mouse میاد
من: چشم تمیز می کنم.
یکی یکی اسباب بازیهایت را از کف اتاق جمع می کنی و می بری توی اتاق خودت می گذاری و می گویی وسایلهای منو vacum cleaner نخوره ها؟؟؟؟؟؟
من: باشه مامان شما جمع کنی نمی خوره.
بعد از کلی تمیز کاری روی مبل دراز می کشم.
دختر: مامان بلند ش. با هم balloon بازی کنیم .
من: مامان کمرم درد می کنه خسته شدم بزار یکم دراز بکشم
دختر: نه درد نمی کنه
من: می کنه مامان
دختر: بدون حرفی راهی اتاق دیگر می شود ناگهان چسب زخم و قیچی به دست میاید کمی از چسب زخم می برد و می گوی بیا بزارم پشتت. الان خوب میشه
من: در حالی که از خنده دارم منفجر می شم بر می گردم تا تو چسب را بچسبانی.
دختر: حالا خوب شد بیا بازی.
من: باشه