چند وقتانه
مدتی ننوشتم دلمان تنگ شد از ننوشتن
این مدت دخترکمان بزرگتر شد کمی لجبازی هایش بیشتر شد، نازش بیشتر شد همه چی را برای خودش می خواهد همچنان با ما پیلاتس می آید و مو به مو در جایگاه مخصوصش انجام می دهد. کلاس موسیقی اش را باز می رود و برایمان شعر های هفل هشتی می خواند ریتم آهنگها را نگه می دارد و با کلمات خود در اوردی آواز می خواند. مثلا یه روزی مرا بغل کرد و گفت:
مامانی دارم خوشگله
فرار کرده زه دستم
کاشکی مامان خوشگلم رو می بستم
و ما چشمانمان اینگونه شد
سوالهای عجیب و غریب می پرسد عروسکش را که جسیکا نام دارد برایم میاورد می گوید مامان این نمی تونه بشینه؟ من: نه دخترم نرمه فورا می افته نازدونه: مامان استخون نداره مثل من؟؟ من استخون دارم اون نداره نمی تونه بشینه؟؟ من: اره عزیزم نداره
امروز تو دستشویی بهم گفت مامان بابا گوشوار نداره؟ من: نه عزیزم خانومها و دخترها گوشوار دارند. نازبانو: خب براش یکی بخریم. من: نمیشه که. ناز بانو: آها من وتو فقط گوشوار داریم
مدتی است برای خودت در قلک کوچکت پول جمع می کنی و همیشه می گفتی می خام با پولهام ماشین شارژی بخرم و شب و روز به عشق ماشین شارژی از من و بابا پول می گرفتی.
مادر هم اخیرا اندک حقوقی که از تدریس گرفته بود را برای ماشین شارژیت کنار گذاشت پولهای خودت هم رویش گذاشتی و رفتیم به تیر ماشین شارژی ولی گران بودند خلاصه خودت نهایتا گفتی مامان نمیشه خیلی گرونه برام دوچرخه بخر. دلمان قنجی رفت و قربان صدقه ات رفتیم در نهایت یه ماشین پیدا کردیم که به پولمان بخورد و خریدیم و چقدر خوشحال شدی.
دیشب که داشتیم به خانه می آمدیم گفتی مامان از این مبلها بخر. گفتم باشه بزار پول جمع کنم. یهو برگشتی و گفتی: مامان گرونه نخر......
و ما باز گفتیم مادرجان کم کم باید مبلمان را عوض کنیم دیگر کهنه شده است. گفتی باشه از اونها که نشونت دادم بخرا اونها خوشگله.
ما هم گفتیم چشمممممممم.
دخترمان کم کمک دارد بزرگ می شود و ما هم از نگاه کردن به او سیر نمی شویم.