گلدونه خونه ماگلدونه خونه ما، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 12 روز سن داره

مــــــــــــادرانـــــــــــــــــــه

داداش کوچیکه و سالگرد ازدواج

1390/6/26 10:27
نویسنده : گلی جون
408 بازدید
اشتراک گذاری

پنج شنبه غروب بود که دیدم صدای موبایلم دراومده و یک شماره ناشناس دارم وقتی سلام و علیک کردم عدیدم داداش کوچیکه است و شماره اش رو هم عوض کرده و گفت داره برا مرخصی سربازی میاد و بهم گفت آبج خیلی گشنه ام هست و لازانیا برام درست کن تا بخورم. آخه لازانیاهای من یکم خوشمزه استniniweblog.com.

بنابراین دیروز جمعه شب دادشیم می خواست برسه منم رفتم دنبال مامانم و اونو آوردم خونه خودمون تا با هم باشیم داداش بزرگم هم غروب با خانومش اومد ولی جای بابایی خالی بود هرچی اصرار کردم گفت کار دارم نیومد. شام خوبی بود و کلی خندیدیم.niniweblog.com

امروز هم دارم مدارک دانشگاه رو برا ثبت نام جمع می کنم که برم واسه ثبت نام.niniweblog.com

دیروز مسابقه فوتبال بود و همسری برایه یه سری مسایل کاری دیر اومد و همش سرش شلوغ بود.

راستی یادم رفت بگم که پنج شنبه سالگرد ازدواجمون بود و کادو هامون برا همدیگه کفش بودniniweblog.com

به خاطر یه مسائلی نتونستیم بریم بیرون و شام بخوریم اینم یه مدلشه دیگهniniweblog.com

چقدر زودگذشت وارد 6 امین سال زندگی مشترکمون شدیم و جای یه نی نی خالیه خدایا خودت یکیشو واسم بفرست

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)