آنچه بر من گذشت
از آخرین آپی کردم یک ماه می گذره سعی می کنم تمام اونچه که یادمه رو بنویسم.
1- اولین چیزی که الان به یادم افتاد این بود که من پس از این همه تلاش برای انتقالی و موفق شدنبرای رفتن به دانشگاه چند روزی معطل ثبت نام شدم و خلاصه به مرحله شیرین ثبت نام رسیدم که بایک مشکل خیلی بزرگ مواجه شدم و اون این بود که خانم مدیر گروه محترم بعد از کلی نامه نگاری باایشون فقط 2 درس از درسهای گذرونده منو قبول کرد و با این توصیف من باید 4 ترم دیگه باز می خوندم که من شاخ درآوردم. من با کلی ناراحتی از این همه دوندگی منصرف شدم دیگه برا ثبت نام نرفتم و تصمیم گرفتم که یا دوباره برگردم البته بعد از بچه دار شدن و یا اینکه همین جا دوباره امتحان می دم و درسم رو ادامه می دم آخه جدا از این 4 ترم کلی هم باید پول کل ترمهام می شد که اگه لااقل دو ترم بود می شد کاریش کرد.
2- همسری دوباره به مالزی رفت و من دوباره راهی خونه مامان شدو ولی دریغ از اینکه این خانواده شوشو یه زنگ بزنند و احوال ما رو بپرسند اصلا دیگه فکر می کنم که اونا نیستند و بی خیالشون شدم......اعصابم رو داغون کردند به خدا.......خدا ازشون نگذره
3- قرار بود آز ها رو ببرم دکتر و من نوبت دکتر داشتم همه آزهام حاضر بود به جز آز ژنتیک که بدقولی کردند و اون روز حاضر نبود در صورتی که فرداش قرار دکتر داشتم.
من دیگه صبرم تموم شده بود با بقیه آزها راهی مطب دکتر شدم و بعد از کلی انتظار نوبت من شد و خانم دکتر اعلام کردند که باید برا حاملگی بعدی بهم آمپول ضد انعقاد بزنند و برا اینکه مطمئن تر از جواب آز بشه دوباره این آزها رو داد تا تکرار کنم.........
پس فردای بعد از وقت دکتر بهم زنگ زدند و جواب آز ژنتیکم حاضر بود که خدا رو شکر مشکلی نداشت و من قراره دوباره امروز برم اون تکرار آز رو بگیرم و ببرم پیش خانم دکتر البته اگه وقت بده چون وقت من واسه 2 آبان هستش که من واقعا دیگه نمی تونم صبر کنم
این بود آنچه که یادم بود..............