گلدونه خونه ماگلدونه خونه ما، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 11 روز سن داره

مــــــــــــادرانـــــــــــــــــــه

اولین آهنگ زندگی

1391/6/18 16:24
نویسنده : گلی جون
215 بازدید
اشتراک گذاری

روزها می گذشت ولی هر ثانیه اش برای من به اندازه یه ماه بود...

چه طور می تونستم تا دو هفته صبر کنم!!!! توی اون روزها به دلیل احوال نامساعد و حالتهای تهوع بسیار و البته حساسیت به انواع و اقسام بوها راهی منزل مادرم شدم تا دراونجا هم استراحت کنم و هم تنهایی موندن در خانه منو اذیت نکنه و از افکار بد رها بشم.. اما... بازهم بعضی اوقات سراغم میومد. مادرم دلداریم می داد ولی هیچ اثری روی من نداشت و من همش از ترسهام می گفتم...

91/5/4

دیگه داشتم از ترس خفه می شدم مادرم در آشپزخانه بود  و پدر در پذیرایی مشغول تماشای برنامه تلویزیونی بود.. درب آشپزخانه رو بستم تا صدامو پدرم نشنوه (نمی دونم چرا؟؟ شاید خجالت می کشیدم) تا وارد شدم زدم زیر گریه و به مادرم گفتم امروز بریم دکتر... مادرم ترسید

گفت:  چی شده اتفاقی افتاده؟ افتادی؟

من: نه فقط بریم دکتر من دیگه نمی تونم صبر کنم..

مادر: باشه ساعت 5 می ریم تو گریه نکن برات خوب نیست...

یه لیوان آب به دستم داد تا بخورم آب رو به زور قورت دادم. ساعت 5 شد و رفتیم سراغ دکتر و دربه در دنبال دکتری می گشتیم که خودش توی مطب سونو داشته باشه و البته همون لحظه به ما وقت بده..

تا اینکه یکی از منشی ها بهمون پیشنهاد داد که بریم سونوگرافی که متخصص اند و کارشون معتبرتره.

چرا به فکر خودم نرسیده بود و راهی سونو گرافی شدم ولی دیگه اونروز تمام وقتش پر بود و برای فرداش بهمون نوبت داد.

91/5/5

روز سونوگرافی با ترس وارد اتاق انتظار شدم و از اونجایی که باید مثانه ام پر می بود مجبور شدم یه بطری آب بخورم تا نوبتم بشه.. خیلی طول کشید تا نوبتم شد. مادرم هم با من وارد اتاق شد. روی تخت دراز کشیدم و اول از همه خدا رو به آبروی زهرا قسم دادم که منو نا امیدم نکنه..

دو سه بار سونوگرافیست بلندگو رو روشن کرد ولی صدایی نشنیدم دلم هوری ریخت همش توی اون لحظه خدا رو صدا می زدم ...

تا اینکه صدایی بلند شد ... وای خدای من اون صدای قلب کوچیکش بود .. اشک تو چشمهام جمع شد و اتو اون لحظه واسه خیلی ها دعا کردم ...

صدایی که من منتظرش بودمو شنیدم و راهی خونه شدیم... اون روز یکی از بهترین روزها زندگی من بود که خدا بهم لطفش رو نشون داد.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (3)

زينب عشق مامان و بابا
18 شهریور 91 16:58
╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪ ╪╪╪████▓╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪▓███▓╪╪ ╪╪███████▓╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪███████╪╪ ╪╪█████████╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪█████████▓╪ ╪╪██████▓███╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪██▓▓██████▓╪ ╪▓█████▓▓▓▓██╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪██▓▓▓▓█████▓╪ ╪▓████▓▓▓▓▓▓██╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪██▓▓▓▓▓▓████▓╪ ╪▓███▓▓▓▓▓▓▓███╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪███▓▓▓▓▓▓▓████╪ ╪▓███▓▓▓▓▓▓█████╪╪╪╪╪╪╪╪▓████▓▓▓▓▓▓▓██▓╪ ╪▓███▓▓▓▓▓███████╪╪╪╪╪╪▓██████▓▓▓▓▓▓██▓╪ ╪▓██▓▓▓▓▓▓███████▓╪╪╪╪▓████████▓▓▓▓▓▓█▓╪ ╪╪██▓▓▓▓▓██████▓██▓╪╪▓▓█▓▓█████▓▓▓▓▓▓█▓╪ ╪╪██▓▓▓▓██████▓▓▓█╪▓█╪▓▓▓▓▓█████▓▓▓▓▓█▓╪ ╪╪██▓▓▓██████▓▓▓▓█▓▓█▓█▓▓▓▓██████▓▓▓▓█╪╪ ╪╪▓█▓▓██████▓▓▓▓▓▓████▓▓▓▓▓▓██████▓▓▓█╪╪ ╪╪╪█████████▓▓▓▓▓▓█▓▓█▓▓▓▓▓▓▓██████▓█▓╪╪ ╪╪╪████████▓▓███▓▓█▓╪█▓▓▓█▓▓▓▓███████╪╪╪ ╪╪╪╪████▓▓████▓▓▓▓█▓█▓▓▓▓▓▓█▓█▓▓████╪╪╪╪ ╪╪╪╪╪╪╪╪╪████▓▓▓▓▓████▓▓▓▓▓████▓╪╪╪╪╪╪╪╪ ╪╪╪╪╪╪╪▓█████▓▓▓▓▓█████▓▓▓▓▓█████╪╪╪╪╪╪╪ ╪╪╪╪╪╪╪█████▓▓▓▓▓█▓█▓▓█▓▓▓▓▓▓████▓╪╪╪╪╪╪ ╪╪╪╪╪╪█████▓▓▓▓▓██▓▓▓╪██▓▓▓▓▓▓████╪╪╪╪╪╪ ╪╪╪╪╪╪████▓▓▓▓▓▓██╪▓█╪██▓▓▓▓▓▓▓███▓╪╪╪╪╪ ╪╪╪╪╪╪███▓▓▓▓▓▓███╪▓█╪███▓▓▓▓▓▓███▓╪╪╪╪╪ ╪╪╪╪╪▓███▓▓▓▓▓████╪██╪████▓▓▓▓▓███▓╪╪╪╪╪ ╪╪╪╪╪▓███▓▓▓▓▓████╪██╪▓████▓▓▓▓▓███╪╪╪╪╪ ╪╪╪╪╪▓██▓▓▓▓▓████▓╪╪╪╪╪████▓▓▓▓▓██▓╪╪╪╪╪ ╪╪╪╪╪╪███▓▓▓█████╪╪╪╪╪╪█████▓▓▓████╪╪╪╪╪ ╪╪╪╪╪╪▓███▓██████╪╪╪╪╪╪▓█████▓▓███╪╪╪╪╪╪ ╪╪╪╪╪╪╪█████████▓╪╪╪╪╪╪╪█████████▓╪╪╪╪╪╪ ╪╪╪╪╪╪╪██████▓██╪╪╪╪╪╪╪╪▓█▓▓▓████╪╪╪╪╪╪╪ ╪╪╪╪╪╪╪╪▓██████╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪██████▓╪╪╪╪╪╪╪╪ ╪╪╪╪╪╪╪╪╪▓████╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪▓████╪╪╪╪╪╪╪╪╪ ╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪ سلام خوبيد ؟ گلتون در چه حاله ؟
pani
18 شهریور 91 19:39
سلام خاله جون لطفا کمکم کنید تا تو مسابقه برنده بشم وبلاگ کودک من مسابقه شماره 3 عکس شماره 10 پانی خیلی ممنونم
فرشته
21 شهریور 91 23:16
پستت روخوندم خیلی خوشحال شدم الحمدلله...