عیدانه
بعد از تولد دوسالگیت به شدت سر پدرت شلوغ شد و ما فرصت خرید پیدا نکردیم یه روز مانده به عید کار آقای پدر کم شد و به ما افتخار داد تا برویم خرید. خریدهایمان را تا آنجا که می شد و می توانستیم در یک روز انجام دادیم ولی باز چیزهایی بودند که هنوز فرصت خریدشان نبود یعنی ما از صبح تا 11 شب بیرون بودیم و وقتی خانه آمدیم تمام کت و کولمان درد می کرد و با تمام خستگی شیره جانمان را خواباندیم سفره هفت سین را چیدیم و خودمان رفتیم تا یه چرتی بزنیم تا لحظه تحویل بیدار شویم ولی خوابمان برد که برد همه مان خوابیدییم. صبح فردا راهی خانه مادرم شدیم و دو روز در آنجا ماندیم سپس راهی منزل مادر همسر شدیم و 10 ساعت توی ماشین در ترافیک ماندیم تا سر منزل مقصو...
نویسنده :
گلی جون
13:57